✍محمد تاج الدین
✳️هندز فری(Hands free) وسیلهای است که این روزها در سطح وسیعی از افراد جامعه به منظور انتقال صدا از گوشی های همراه به خصوص در وسایل نقلیه عمومی مانند مترو، اتوبوس، تاکسی یا مکان های عمومی مانند پارک ها و فضاهای سبز مورد استفاده قرار می گیرد. استفاده از هندز فری رفته رفته در مکان های خصوصی مانند خانه ها هم رواج یافته و اعضای خانواده هر کدام با داشتن هندز فری در حال گوش کردن به موسیقی ها و تماشای فیلم های مورد علاقه خودشان هستند. از این منظر می توان گفت که استفاده از هندز فری تقریبا تمامی افراد جامعه را در بر گرفته و به صورت عمومی درآمده و تمامی افراد جامعه را از یکدیگر جدا ساخته است. ضمن این که رانندگان وسایل نقلیه نیز در پشت فرمان از هندز فری استفاده کرده و صدای مورد علاقه را به گوش خود می رسانند و یا در حال مکالمه با دیگران هستند.
✅به نظر می رسد که جامعه هندز فری زده به سمت اتمیزه شدن و تنهایی و انزوا هم پیش می رود تا جایی که از دنیای اطراف خود به شدت بی تفاوت و غافل می شود و در تنهایی و جهان خویش غرق می شود. حال این که در جهان اطرافش چه می گذرد دیگر اهمیتی برایش ندارد و آن چه اهمیت دارد غرق شدن در لذت موسیقی و فیلم و یا هر نوع صدا و تصویری است که از طریق هندز فری به سمع و نظرش می رسد. آدم هندز فری زده به نظر می رسد که دیگر آدم اجتماعی نباشد و از هر آن چه جامعه و ارتباطات اجتماعی واقعی است جدا مانده و به سمت فردی شدن و مجازی شدن با سرعت پیش می رود. این آدم اگر چه ظاهرا در جمع است اما واقعا در جمع نیست و دیگر به جامعه و اجتماع خودش تعلقی ندارد.
✳️می توان گفت که آدمیان هندزفری زده و به تَبَعِ آن جامعه هندزفری زده نوعی انسان و جامعه از خودبیگانه است و تو گویی که نوعی از خودبیگانگی جدید سربرآورده است که حقیقتا نوبر است به گونه ای که نمونه و نظیری برای آن نمی توان سراغ گرفت. آدمیان و جامعه در خود فرو رفته و بی خبر از هر آن چه که در کنارشان می گذرد و تازه نوعی بی خبری و غفلت عمدی و غرق شدن در دنیای غریب و بیگانه ای که برای خود ساخته و پرداخته اند.
✅معنای دیگری که از جامعه هندزفری زده می توان مراد کرد این است که آدمیان چنین جامعه ای به دلایل گوناگون از جامعه خود بریده اند و نوعی جدایی گزینی را اختیار کرده و در حقیقت فضایی مختص خویش را ایجاد نموده تا در آن فضا به هر آن چه که آرزو می کنند دست یابند. به عبارت دیگر چون فضای عمومی و رسمی جامعه بسیاری چیزهایی که افراد به ویژه افراد نسل جدید می خواهند را به آنان نمی دهد لذا آنان نیز اقدام به ایجاد فضایی مخصوص به خود کرده تا هر آن چه که فضای رسمی جامعه در اختیارشان نمی گذارد آنان برای خودشان تهیه و تدارک ببینند. لذا این گونه است که به هندزفری پناه می برند تا به عبارتی از شرِّ جامعه رسمی خلاصی یابند. پس می توان گفت هندزفری سایبان و پناهگاهی برای این جماعت است و آدمیانِ جامعه هندزفری زده نیز در چنین پناهگاه و سایبانی خود را رها و خلاصی یافته از جامعه رسمی تلقی می کنند. حالا می توان به خوبی این موضوع را با تعداد زیاد کاربران فضاهای مجازی در ایران نیز در ارتباط دانست و این گونه تحلیل نمود که شلوغی فضای مجازی در ایران به معنای فرار از جامعه رسمی ای است که آن دیگران برای شان تنظیم کرده اند تا این گونه از آن فضای نامطبوع و ناساز رهایی یابند و در فضای دلخواه خویش دمی بیاسایند!!!
حالا آنها که به جامعهشناسی علاقهمندند و به فضای مجازی، وقت حرفزدن درباره آن چه این روزها در شبکههای اجتماعی در ایران میگذرد، میگویند وقت بررسی جدی رفتار ایرانیها در فضای مجازی بهطور جدی از راه رسیده است.»
شبکههای مجازی تبدیل به مقر فرماندهی شدهاند؛ آنها حرف میزنند، خط میدهند، تبلیغ میکنند، پیشنهاد میدهند، محروم میکنند، تنبیه میکنند و دستور میدهند! لشکری دارند که گوش به فرمانشان است، آدمهایی که منتظر دستورات اند. از کجا چه بخرند، چه فعالیتی کنند، به کجا کمک مالی کنند، چه لوازم آرایشی و از کدام برند بخرند، بچههایشان را چطور تربیت کنند؟ رستوران و کافه کجا بروند؟ چه کنند؟ چطور زندگی کنند؟ چطور ازدواج کنند و….
شبکههای اجتماعی در ایران پر است از بلاگرهای معروف که خط زندگی مردم را تعیین و هدایتشان میکنند و در آخر از آنها میخواهند در مسیر اهدافشان حرکت کنند. بخشی از این فعالیتهای مجازی، حرکت در مسیر فعالیتهای انساندوستانه، خیرخواهانه، کمک به بیماران و فعالیتهای محیط زیستی است و به نظر میآید برای افزایش آگاهی و اطلاعات مردم و رشد شخصیت اجتماعی و فرهنگیشان انجام میشود اما بخشی دیگر مربوط است به فعالیتهایی بهعنوان مدیران یکی از کانالها یا صفحههای مجازی که دنبال کنندههایشان را جهتدار به سمت فعالیتهای سودجویانه سوق میدهند و در این زمان است که ماجرای دیگری پیش میآید.
مستر تیستر با ۷۰۸هزار دنبالکننده یکی از همین فرماندهان مجازی است که تعداد دنبالکنندههایش به او قدرت مجازی داده است. ماجرا از انتشار عکسهای یادگاریاش با یک شتر زنده و بعد با سر بریده شده آن شتر شروع شد که ظاهرا تبدیل به یک وعده غذایی شده بود. بعد از آن یک کاریکاتوریست گیاهخوار که صفحه اینستاگرامیاش پر از طرحهایی در حمایت از حقوق حیوانات است، کاریکاتور مستر را کشید: سر بریده مستر روی بشقاب و بشقاب در دست شتر.
این آغاز ماجرایی خشن بود. با انتشار این کاریکاتور، مستر تیستر معترض شد به کاریکاتوریست که از قضا زن هم بود، پیام شخصی داد و کار به فحاشی، استفاده از الفاظ رکیک و توهین و تهدید رسید. یک روز بعد درگیری فراتر از اینها رفت و از برخورد با آن کاریکاتوریست به فعالان محیط زیست و حیوانات و در نهایت فعالان حوزه ن کشیده شد. آنها حالا به این معترضاند که چرا مستر در برخورد با زن کاریکاتوریست از توهینهای جنسیتی استفاده کرده و شنیدههای مجازی نشان میدهد، عدهای در حال تنظیم شکایت از او هستند. مستر تیستر حالا معترضان را با ۷۰۰هزار دنبالکنندهاش تهدید میکند، کسانی که او به آنها اگر دستور دهد، سراغشان میآیند و صفحهشان را بهاصطلاح ریپورت» میکنند. تعدادی از دنبالکنندههای او هم در چند روز گذشته، به دستورش سر تعظیم فرود آوردهاند.
تتلو» یا همان امیرحسین مقصودلو»، خواننده پرحاشیه ایرانی، نمونه دیگری است. صفحه او که چندی پیش با چهارمیلیون دنبالکننده، به دلیل فحاشی و استفاده از الفاظ رکیک علیه ن، از سوی اینستاگرام از دسترس خارج شد و حالا در صفحه جدیدی با یکمیلیون و ۸۰۰هزار دنبالکننده، فعالیت میکند، دو روز پیش، انتشار آهنگ جدیدش را مشروط به جمعشدن هفتمیلیون کامنت کرد. هواداران تا روز بعد، ۹میلیون کامنت برایش گذاشتند (اتفاقی که بهنظر میرسد رکورد تعداد کامنت در اینستاگرام را شکسته است) اما چون در مدت تعیینشده این اتفاق نیفتاده بود، تتلو آنها را جریمه کرد و گفت که باید تعداد کامنتها را به ۱۳میلیون برسانند و آنها هم پیروی کردند! مرد جوانی که برای دنبالکنندههایش شرط گذاشت که اگر به تعداد خاصی در لایو» اینستاگرامی او شرکت کنند، با همسرش آشتی میکند، یکی دیگر از نمونههاست.
کم نیستند بلاگرهای پرطرفداری که این روزها بهویژه در اینستاگرام یکهتازی میکنند؛ آنها ارتششان را به بخشهای مختلفی سوق میدهند، از آنها میخواهند تا در فلان صفحه از آنها حمایت کنند، لایک و نظر بدهند، محصولات معرفیشده را بخرند و در نهایت بازتابها را با افتخار منتشر میکنند.
حالا آنها که به جامعهشناسی علاقهمندند و به فضای مجازی، وقت حرفزدن درباره آن چه این روزها در شبکههای اجتماعی در ایران میگذرد، میگویند وقت بررسی جدی رفتار ایرانیها در فضای مجازی بهطور جدی از راه رسیده است. کسانی مانند احمد بخارایی» جامعهشناس از مریدان و مرادان مجازی میگویند و نیروی دافعه در دنیای واقعی و جاذبه ویرانگر در دنیای مجازی. روانشناسانی مانند امیرحسین جلالی» دنبالهروی بیچون و چرای مجازی را نوعی اختلال اجتماعی – فرهنگی میدانند که به دنبال گشتن برای هویتی تازه در بین ایرانیها ایجاد شده است و بعضی فعالان حقوق حیوانات مثل سپهر سلیمی» در واکنش به ماجرای اخیر مستر تیستر» میگویند غذایی که میخوریم صرفا یک انتخاب شخصی نیست و نمیتوان تبلیغ برای غذا توسط بلاگرها را تنها یک تبلیغ تجاری برای سلیقه و طعمی خاص دانست. به اعتقاد تعدادی از فعالان محیط زیست و حقوق حیوانات، اثرگذاری کسانی که برای غذا یا محصولات غذایی خاصی تبلیغ میکنند و در این حوزه به تولید محتوا میپردازند فقط یک انتخاب و کنش فردی نیست.
مریدان مجازی و مرادان فرمانده
احمد بخارایی جامعه شناس
در شبکههای اجتماعی دو اتفاق رخ میدهد؛ یکی این که فرد به آن هویتی که در گذشته نتوانسته بود، دست یابد، دست پیدا میکند؛ همان هویت گمشدهاش و بدین ترتیب در فضای مجازی خودش را هویتدار میبیند. دوم این که فرد در جامعه دافعهای و در فضای مجازی جاذبهای را احساس میکند. زمانی که ما در جامعه یک دافعهای داشته باشیم، ناخودآگاه به سمت جاذبه فضای مجازی و گروهبندی فضای مجازی کشیده میشویم.
این دافعه و جاذبه به شرایط اجتماعی ما برمیگردد؛ زمانی که افراد نمیتوانند هویت گروهی و صنفی خود را در جامعه پیدا کنند، به سمت فضای مجازی کشیده میشوند و آنجا برای خودشان هویت کاذبی را درست میکنند. یکی دنبال هویت اجتماعی است، یکی هویت قومی، آن یکی هویت سنی، دیگری دانشجویی و…. وقتی هر هویتی امکان این را نداشته باشد که در جامعه خودش شکل بگیرد، طبیعی است که به سمت سنگر کوچکی به نام فضای مجازی برود. البته در فضای مجازی هیچ وقت تعاملی شکل نمیگیرد؛ تعامل یعنی یک ارتباط دو سویه، اما آن چیزی که در این فضا شاهدش هستیم، تنها ارتباطهای یکسویه است. اساسا در فضای مجازی همه ارتباطات یکسویه است و فضای مناسبی برای ارتباطات دوطرفه وجود ندارد. فضای مجازی یک فضای تنگ و محدود است و دیالوگ خاصی در آن شکل نمیگیرد، افراد یکهتازی میکنند، چون تصور میکنند که هویتشان را به دست آوردهاند.
آنها در این فضا میتوانند عرض اندام کنند؛ چون احساس میکنند که گروهشان را پیدا کردهاند. هر چند در فضای مجازی گروه بهمعنای واقعی شکل نمیگیرد و ما نمیتوانیم بگوییم که فضای مجازی گروههایی دارد؛ آنجا افراد به صورت یک جماعت دور هم هستند. گروه معنای مشخصی دارد، یک هدف دارد، چارچوبهای مخصوص به خودش را دارد، الگوها، کنشها و واکنشها، مقصد و مسیر مشخصی دارد اما در فضای مجازی مثل اینستاگرام چنین اتفاقی نمیافتد. آنها دور هم یک جماعتی را تشکیل میدهند؛ مثلا یک جماعت ۲۰۰هزار نفری یا حتی یکمیلیون نفری. این جماعت ماهیت گروه را ندارند، ارتباطشان یکسویه است؛ یعنی رفت و برگشتی ندارد. آنها در همین فضا رشد میکنند و فکر و اندیشه و رفتارشان اصلاح هم نمیشود. در فضای مجازی ایرانی افراد به شکل افراطی فعالیت میکنند؛ دلیل آن هم دافعهای است که در جامعه نسبت به روند هویتیابیشان ایجاد شده است. در این شرایط هم طبیعی است که افرادی مریدانی برای خودشان پیدا کنند و از آنجا که رابطه یکسویه است، در آن خبری از عقلانیت نیست و هیجانش هم بسیار بالاست. وقتی یک نفر مثلا مدیر صفحهای در اینستاگرام میشود و تعدادی هم دنبالکننده پیدا میکند، هر چقدر تعداد این دنبالکنندهها بیشتر شوند، او احساس قدرت میکند و دنبالکنندهها برایش حکم لشکری را پیدا میکنند. اینها به همان اندازه که هیجانی رفتار میکنند، به همان شدت هم سطحیاند. به طور کلی در جامعه ما هیجانات وزنه سنگینی دارند و متاسفانه نقش مهمی را هم ایفا میکنند. این موضوع بسیار نگرانکننده است؛ چون این رفتارها میتواند منجر به تغییر و تحول شود، هر چند که موجهای ایجادشده، دامنهشان کم و کوتاه است.
البته به هر حال شبکههای مجازی کارکردهای مثبت و منفی خودشان را دارند. اگر جنبههای مثبت را در نظر بگیریم، میتوان گفت که یک نوع سرمایه اجتماعی در فضای مجازی شکل گرفته است؛ سرمایهای که تعریف سابق را ندارد و شاید بتوان گفت جدید و متناسب با شرایط فعلی است. به هر حال این همه فعل و انفعالات در شبکههای مجازی شکل میگیرد، خیلی وقتها اتفاقات مثبت رخ داده و جریانی را در جامعه ایجاد کرده و تاثیرات خودش را داشته است، اینها هم سرمایه هستند. در گذشته که شبکههای مجازی فعالیتی نداشتند، شرایط فرق میکرد، ما میتوانیم بگوییم که اینها سرمایه اجتماعی مجازیاند.»
ایسنا
نظریه گریز یک نظریه یک نظریه جدید در حیطه خودکشی به شمار می رود. بر اساس ایننظریه، خودکشی آخرین پیامد یک سری از وقایعی است که در طی آنها فرد به این اعتقاد می رسد که هیچ راه گریزی وجود ندارد.
نظریه گریز هم در مورد افراد جوان و هم افراد مسن صدق می کند و به نظر می رسد برخی از مولفه های خودکشی جبری دورکیم را نیز در خود داشته باشد.
اما آنچه که این نظریه را از بقیه متمایز می کند این است که فرد زندکی خود را مورد بررسی قرار می دهد و درمیابد که این نوع زندکی متناسب با انتظاراتش نیست. این موضوع بخصوص در مورد سالمندان می تواند درست باشد، زیرا ممکن است افراد جوان و میانسال چنین احساسی داشته باشند که هنوز فرصت برای رسیدن به اهدافشان را دارند اما در مورد افراد مسن این طور تصور کنند که زمان کمی در اختیار آن هاست.
برخی اعتقاد دارند خودکشی تلاش برای جلب توجه است توسط فریادی نمادین.
از کتاب خودکشی، نظریه، عمل و تحقیق
نویسنده: عقیل دغاقله
⭕️ تصور کنید که به عنوان جامعه شناس با شما تماس گرفته شود تا به روستایی بروید و اختلافی که بین کدخدا و کشاورزان پیش آمده را حل کنید. طرف قرار داد شما کدخدا است و قراردادی به مبلغ چند میلیارد با شما منعقد می کند تا درباره اعتراض ها و نیتی کشاورزان آن روستا برای او گزارشی بنویسید و ت هایی ارائه دهید تا وضعیت روستا بهبود پیدا کند. پروژه به ظاهر خوبی است. قرارداد را امضا می کنید.
⭕️ روز بعد به میان روستاییان می روید تا کار را شروع کنید. خیلی سریع متوجه می شوید که کدخدا فرد ظالمی است، کل زمین های کشاورزان را بالا کشیده است، آنها را استثمار کرده است. هر کس چیزی می گوید را به صلابه می کشد. با روستاییان که صحبت می کنید می بینید که آنها از همه چیز گلایه دارند. از وضع لوله کشی آب تا بوی متعفنی که در روستا هست. اما مشکل اصلی در ظلم، استثمار و بی عدالتی آن کدخدا است. روستاییان برای نشان دادن اعتراض خود کم کاری می کنند، دله ی می کنند، خرابکاری می کنند و هیچگونه همکاری نمی کنند.
⭕️ شب که به خانه بر می گردید می مانید که در این وضعیت چه کار باید بکنید. اگر اصل ماجرا را بنویسید که کدخدا نه تنها قرار داد شما را لغو می کند، بلکه از کار و زندگی می افتید و احتمال زندان (تبعات جانی) نیز برای شما وجود دارد. اگر این امور بنیادین را ننویسید که بهبودی حاصل نخواهد شد.
⭕️ گرچه این یک داستان فرضی است، اما در بسیاری از جوامع، به ویژه نظام های اقتدارگرا، آنان که می خواهند در حوزه علوم اجتماعی کار کنند با آن روبرو می شوند. از یک سو، پول و حقوق و زندگی آنها را دولت تامین می کند و سقف معیشت آنان بر ستون اقتدار دولت است. ازسوی دیگر آنها ریشه مشکلات را می دانند و می دانند که گفتن حرف اصلی تبعات سنگینی برای آنها دارد. در پاسخ به این وضعیت ما با چند تیپ جامعه شناس روبرو می شویم:
⭕️ جامعه شناس کدخدامحور: نوع اول جامعه شناسان کسانی هستند که از منظر ایدئولوژیک یا خویشاوندی یا حزبی به کدخدا نزدیک هستند. گرچه تا حدودی باور به نابرابری دارند، اما از منظر آنها کدخدا برحق است و اگر ایرادی هست، از بی درایتی کشاورزان است. در انتها آن کدخدا هم یکی از این کشاورزان است و از اهالی روستا. جامعه شناس کدخدامحور تمام تلاش خود را انجام می دهد تا به کدخدا کمک کند تا وضعیت بهتری پیدا کند. سعی می کند رضایت روستاییان را جلب کند. بخش اصلی قصور را به گردن کشاورزان می اندازد. این جامعه شناس عینک کدخدا را به چشم می زند و به تدریج کل باورهای کدخدا را می پذیرد. از منظر جامعه شناس کدخدامحور قدرت و ابهت آن روستا در قدرت و ابهت کدخدا است. آن کشاورز باید پشت کدخدا بایستد. برای جامعه شناس کدخدا محور این مهم است که وضعیت روستا در برابر سایر روستاهای جهان ارتقا پیدا کند و صد البته که اقتدار روستا منفک از اقتدار کدخدا نیست.
⭕️ جامعه شناس حرفه ای: در جهانی که زندگی می کنیم حرفه ای» یعنی پول گرفتن بابت بکار بردن یک مهارت/حرفه جهت انجام یک کار. اگر کلید ساز هستید و مشتری به شما کلیدی می دهد، شما نمونه آن کلید را می سازید. به شما نیز ارتباطی ندارد که آن فرد است یا صاحب خانه. در مثال فرضی درباره آن روستا، یک نوع از جامعه شناسان که با آنها روبرو می شویم، جامعه شناسان حرفه ای هستند. اینها را جامعه شناسان مرده شور» نیز می توان نامید. مرده شوری را شاید بتوان نماد مشاغل حرفه ای دوران مدرن نامید. برای یک مرده شور اصولا تفاوتی ندارد که جنازه چه کسی را می شوید. تنها می شوید و پول خود را می گیرد. برای جامعه شناس حرفه ای یا جامعه شناس مرده شور نیز اصلا مهم نیست که کدخدا کیست و چیست و تاریخ و کشاورزان چه هستند و چه می گویند. او دربند مطرح کردن اصولی موضوع نیست. او به فکر حفظ قرارداد و تولید قراردادهای دیگر است. پروژه های کوچک درباره مشکلات روستاییان و در همه این پروژه ها و پژوهش ها او به گونه ای می نویسد که به قبای کدخدا برنخورد و سقف معیتش مشکل دار نشود. او مرده شور است. کدخدا به او پروژه ای را واگذار کرده و او می خواهد آن را انجام دهد. بابت این پروژه نیز پولی می گیرد، کتابی چاپ می کند و ارتقا می گیرد. بقیه ماجرا و اینکه چه بر سر کشاورز یا کدخدا می آید اصولا به او ارتباطی ندارد.
⭕️ جامعه شناس خوش قلب: گروه دیگر از جامعه شناسان را می توان جامعه شناسان خوش قلب نامید. آنها نیز بازی ناعادلانه و بنیان های بی عدالتی را متوجه می شوند. اما از سوی دیگر نه می توانند راه انزوا در پیش بگیرند و نه می توانند به طرح بنیادین موضوعات بپردازند. آنها می دانند که مطرح کردن بنیادین موضوع به لغو قرارداد می رسد و حتی تبعات جانی دارد. بنابراین راه حل بینابین را انتخاب می کنند که نه سیخ بسوزد و نه کباب. سعی می کنند به کدخدا نزدیک شود، بخشی از واقعیت را با زر ورق به او منعکس کنند و بر اموری خرد مانند آسفالت خیابان ها و آب متعفن روستا متمرکز می شوند. با این کار هم قرارداد آنها محفوظ است و هم آنکه برخی امور مهم انجام شده است و در نتیجه وضع کشاورزان بهبود خواهد یافت. با این همه آنگونه که برخی پژوهش ها نشان داده اند، اقدامات اینچنینی- به دلیل ناتوانی در مطرح کردن بنیان های ناعادلانه در جامعه- یا ناکام می مانند یا توفیق آنچنانی حاصل نمی کنند.
⭕️ جامعه شناس مغضوب (رزمی): جامعه شناسی است که سعی می کند صدای آن کشاورز شود. او درباب بنیان های بی عدالتی می گوید و سعی می کند کت عدالتی را که برتن آن مانکن بی عدالتی کرده اند در آورد و آن را عریان کند. او هر گاه دستش برسد دو مشت هم حواله کدخدا می کند. اینها مغضوبان کدخدا هستند. بوردیو، جامعه شناس فرانسوی، این نوع جامعه شناسی را جامعه شناسی رزمی می داند. جامعه شناس رزمی کار اگر هم ترجمه می کند، آثار رزمی ترجمه می کند.
⭕️ جامعه شناس بیخودی: جامعه شناسی است که متوجه کل ماجرای فوق نیست. او در جامعه شناسی خیلی تئوریک است. هنوز درباره فرق مرحوم پارسونز و مرحوم دورکیم کار می کند. وقتی با او صحبت می کنی، کلی کلمات قلمبه سلمبه تحویلت می دهد. اگر از وضع کشاورزان بپرسی به تقسیم دوران تاریخ به ماقبل کشاورزی و ما بعد کشاورزی می پردازد. آنگاه کلی ایسم و میسم و نام تحویل شما می دهد که چیزی از آنها متوجه نمی شوید اما چاره ای جز سر خم کردن در برابر او ندارید.
البته این تنها چند تیپ ایده آل از جامعه شناسان در نظام های اقتدارگرا هستند و بالتبع امتزاج میان این گروه ها نه ممکن که حتمی است.
دکتر طاهره جعفری/جامعه شناس
آثار طلاق بر مردان بيش از ن است. آسیب شناسان و روانشناسان اجتماعی معتقدند احساساتی نظیر ناامیدی، یاس، افسردگی، کاهش اعتماد به نفس، کاهش پذیرش شخصیت فردی، زیر سوال بردن زیباییها و تواناییهای شخصی و فردی بعد از متارکه به شکل گسترده و پنهان در مردان شکل میگیرد.
طلاق به عنوان يك آسيب اجتماعی بر بنیان خانواده اثر گذار است. در اين ميان بعضي اشخاص تصور مي كنند ن بيش از مردان آسيب مي بينند. ممكن است ن از نگاه فرهنگي و يا موضوع امرار معاش يا مسائل عاطفي آسيب ببينند اما تخليه خود از نظر رواني را با گريه و يا درد دل انجام مي دهند اما مردان بعد از طلاق نه تنها دچار آسيبهاي رواني بيشتر مي شوند بلكه به خاطر ساختار اجتماعي با درون ريزي ناراحتي ها در معرض سكته و مرگ زودرس قرار مي گيرند.
مردان طلاق تمايلي به ازدواج مجدد ندارند.
در این باره دكتر ابهري،رفتار شناس و استاد دانشگاه می گوید: مردان بعد از كودكان بيشترين آسيب را از طلاق مي بينند. نگراني در مورد سرنوشت فرزند و آينده او ، گسست عاطفي با همسر، نگاه جامعه به يك مرد جدا شده و اشاره به ضعف وي به خاطر عدم توانايي در مديريت زندگي عواملي هستند كه مرد را مورد هجوم قرار مي دهند.
او ادامه مي دهد: شايد از نظر ازدواج مجدد مردان شرايط بهتري از ن داشته باشند اما اكثريت مردان اعتنايي چنداني به ازدواج مجدد ندارند چرا كه وحشت از تكرار شكست اوليه باعث نوعي تجرد طولاني و حتي تا پايان عمر در مردان مي شود.
اين استاد دانشگاه اضافه مي كند: از نگاه مادي ممكن است مردان شرايط بهتري از ن مطلقه داشته باشند اما بسياري از آنها نيز گرفتار زندان براي مهريه، از دست دادن شغل و پايگاه اجتماعي به خاطر زندان، زخمهاي عميق روحي و عاطفي در مردان ایجاد می کند. در مجموع تمام اعضاي خانواده به خاطر طلاق آسيب هاي غير قابل جبران تحمل مي كنند. اما بعد از فرزندان مردان بيشتر از ن دچار بحران هاي فكري، اجتماعي و مادي مي شوند.
درباره این سایت